نگاهی نو به انجمن کاوش های علمی و دینی دماوند « ۲ »
نگاهی نو به انجمن کاوش های علمی و دینی دماوند « ۲ »
در دهه فجر ۱۴۰۰، نگاهی دوباره به پیدایش انجمن کاوش ها از زبان محاوره ای خود دست اندرکاران آن انجمن داریم، که گویای بخشی از تاریخ مبارزات مردم شهرستان دماوند می باشد.

📚از کتاب آموزگار شرف
(زندگی نامه شهید سیدمحمدجواد شرافت)

💢بهشت خدا💢

🔅وقتی شرافت به کرج منتقل شد، اواخر دوره لیسانس دردانشکده ادبیات دانشگاه تهران را سپری می کرد. اساتید اهل فن و مبارز دانشگاه با او آشنا بودند و فعالانه در تجمعات دانشجویی و اعتراض ها علیه رژیم پهلوی مشارکت داشت. در کنار فعالیت های کرج و مسجد الحسین کلاس های منزل مرتضی عظیمی هم رونق یافت.

🔅در آن دوران فعالیت دین ستیزانه ی شاه و دربار بیشتر شد و شرافت مانند خیلی از افراد مذهبی دیگر وظیفه خود می دانستند که مبارزه ی فکری – مذهبی خود را به هر شکلی گسترش دهند، بنابراین وقتی بچه های انجمن دینی دماوند پیشنهاد ترتیب جلسات سخنرانی را مطرح کردند، پذیرفت.

🔅سال های پیش جلسات متفاوتی در تهران داشت اما آن سال با مشاوره بادوستان انجمن کاوش ها تصمیم گرفت تابستان به اتفاق خانواده در دماوند منزلی اجاره کنند و دیگر هر هفته لازم نباشد بین تهران و دماوند در رفت و آمد باشد. این تصمیم هم برای شرافت خوب بودو هم برای بچه ها، البته علمای قم هم تابستان ها برای فرار از گرما در دماوند مستقر می شدند.

🔅 انجمن کاوش های دینی دماوند از آقایان امامی کاشانی، هاشمی رفسنجانی، محمدجواد باهنر، محلاتی و دیگر افرادی که با روش مبارزه ی آیت الله خمینی هم سو بودند و همانند او در سخنرانی ها به تهییج جوانان می پرداختند و به زعم خود فرهنگ جهاد و مبارزه با تقویت می کردند، دعوت می کردند تا در مناسبت های مختلف و به بهانه ی سخنرانی مذهبی به روشنگری سیاسی بپردازند. وجود آقای شرافت به دلیل استقرار مستمر و خلق و خوی شخصی ایشان در جذب جوانان و نوجوانان و تعلیمات قرآن و احکام موثر و چشمگیر بود.

🔅 آقای شرافت و خانواده اش در کوچه «حکیم اعلم» در منزلی دو طبقه که نمای سیمانی داشت و متعلق به کربلایی جلال معروف به کل جلال بود، ساکن شدند. هادی رهنما این خانه را به آقای شرافت معرفی کرد و ایشان پسندید و با قُبلُ منقل اندک به اتفاق خانواده در این منزل ییلاقی ساکن شدند.

🔅 حاج حبیب الله توسلی که از دوستان و فعالان دماوند بود و در آمد و شد به دماوند آقای شرافت را با اتومبیل شخصی خود یاری می داد، آن روز با بنز ۱۹۰ آلبالویی، که جادار و بود، به منزل آقای شرافت رفت و خانواده ی ایشان را به دماوند آورد.
از جاده تهران – دماوند که داخل شهر شدند، به میدان فرامه رسیدند. به طرف کوچه حکیم اعلم که یک کوچه خاکی چهارمتری بود، پیچیدند و از انبوه باغ ها و درختان اطراف و از کنار رودخانه ی تل رود گذشتند و به در خانه رسیدند.

🔅در تمام طول مسیر بچه های شرافت محو سرسبزی و مناظر اطراف بودند و از هوای خنک و تمیز آنجا لذت می بردند. اتومبیل توقف کرد. به کمک بچه ها وسایل را از صندوق عقب و باربند ماشین پیاده کردند. شرافت هر چه اصرار کرد که آقای توسلی داخل بیاید و گلویی تر کند، فایده نکرد.

🔅شرافت گفت:«حاج آقا تقاضا می کنم به زحمت نیفتید. سید مرتضی و بچه ها اسباب و اثاثیه را پیاده می کنند. شما بفرمایید داخل گلو تازه کنید. راه طولانی بود و گرم.» توسلی پاسخ داد:«خیلی متشکرم، وظیفه بود و رحمت. از اینکه خدمتتان بودم خوش وقت شدم. ما در قلعه پا یک باغچه داریم و خانم و بچه ها الان منتظر هستند، ان شاء الله زمان دیگری خدمت می رسم.»

🔅آقای توسلی خداحافظی کرد و رفت. خانواده ی شرافت اثاثیه را داخل اتاق ها گذاشتند و به مرتب کردن وسایل ها و آماده کردن چای و غذا پرداختند.
صدیقه گفت:«آقاجان اینجا خیلی خنک و سرسبز است. خیلی کار خوبی کردید ما را آوردید اینجا.» شرافت پاسخ داد:«بله دخترم، طبیعت دماوند قطعه ای از بهشت خداست.# صدای بلبلان و زمزمه ی جویبار آب و سرسبزی درختان. می دانی یکی از معانی جنت جای پردرخت و سرسبز است!» سیدمرتضی گفت:«در برابر دود و گرما و سروصدای ماشین ها و ترافیک تهران اینجا همان بهشت است.»