یادمان آیت الله حاج شیخ احمد دماوندی عالم عامل و مردمی ، یار وهمراه حضرت آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان ( بخش۲ )
یادمان آیت الله حاج شیخ احمد دماوندی عالم عامل و مردمی ، یار وهمراه حضرت آیت الله العظمی بروجردی مرجع بزرگ شیعیان ( بخش۲ )
پنجشنبه شب ۱۹ اسفندماه ۱۴۰۰ مسجد جامع دماوند شاهد برگزاری آئین بزرگداشت عالمی عامل و اهل زهد و تقوا مرحوم آیت الله شیخ احمد داوودی دماوندی بود.

💠 آیت الله شیخ احمد داوودی دماوندی،عالم اخلاقی و معنوی

💢ایشان فرزند مرحوم «حجت الاسلام و المسلمین شیخ داود دماوندی» است که در محله چالکا دماوند به دنیا آمد.پدربزرگ وی «مرحوم ملامحمد» نیز روحانی و اهل علم بود.همچنین عموها و برادران ایشان نیز درسلک اهل علم بوده اند،که مردم درمسائل شرعی،آموزش قرآن و معارف سالیان به آنها مراجعه کرده و محل رجوع مردم بوده اند.شیخ احمد درحوالی سالهای ۱۲۶۵ تا ۱۲۶۹ به دنیا آمد.دوران کودکی و نوجوانی را در دماوند گذراند و دروس اولیه حوزوی را نزد پدر و عمویش گذراند و سپس برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد.

💢 اساتید:

از اساتید دروس سطح او اطلاع زیادی در دست نیست.اما دروس عالی و خارج را چنانچه در برخی منابع آمده و ازقرائن پیداست نزد بزرگانی چون حضرات آیات : آخوند خراسانی،سیدمحمد کاظم یزدی گذرانده است البته وی درزمره آخرین طبقه شاگردان این دو بزرگ بوده است و بیشتر درس ها را نزد حضرات نائینی،شریعت اصفهانی و سید ابوالحسن اصفهانی گذرانده است و در اوایل دهه سوم عمرش به مقام والای اجتهاد نائل آمده است.

💢آشنایی «با آیت العظمی بروجردی»

🔅در نجف بود که با آیت الله العظمی بروجردی آشنا شد و انس گرفت.بااین که بیش از دوازده سال ازایشان کوچکتر بود اما این همدرسی و رفاقت بیشتر شکل مرید و مرادی گرفت واین از الطاف الهی در حق وی بود که همنشین و قرین و جلیس عالم بزرگواری مانند آیت الله بروجردی شد.

🔅آیت الله بروجردی شاگرد ممتاز و ازطبقات اول تلامذه آخوند بود وشیخ احمد چندسال دیرتر به این محضرشتافته بود. در باره اینکه چه دلیلی باعث این انس شد چیزی نمی دانیم اما اینقدر هست که چون آیت الله بروجردی برای مبارزه باانحرافات دشمنان دین و جلوگیری ازخطر فرقه های انحرافی عزم زادگاه خود کرد شیخ احمد نیز با او همراه شد و به بروجرد آمد. حدود ده سال در بروجرد ماند و ازمیان خویشاوندان سید بروجردی به پیشنهاد وی همسر اختیار کرد.

🔅اما گویا قلب پدرش شیخ داود به این اقامت رضا نبود.او دوست داشت پسر عالم و فاضلش را در دماوند ببیند. مسجدجامع دماوند، پس از زلزله چند دهه قبل تقریبا متروکه شده بود کسی می بایست این خانه خدا را احیا کند. مجتهد جوان دماوندی شایستگی این امر را داشت.شیخ احمد نیز علیرغم میل قلبی خودش و ناراحتی آقای بروجردی، حوزه علمیه پررونق بروجرد را به مقصد زادگاهش ترک کرد و به دماوند آمد.این رویداد شاید مربوط به سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ باشد.چنانچه بزرگترها گفته اند از مراجعت شیخ به دماوند تا وفاتش ده سال طول کشید و او در این ایام درمسجد و منبر و در کوی و برزن و منزل پناه مردم بود.مردم دماوند حالا یک روحانی جوان سی وچند ساله با قامتی رشید و سیمایی نقره گون و سپید و محاسن طلایی و چشمانی روشن با اخلاقی الهی و معنویتی که جاذب دلها بود درمیان خود داشتند.علم سرشار و منبرهای عالمانه و طنین خوش صدا و صوت و خُلق حسنه او همین ها را باعث شده بود.شاید به همین دلیل بود که گهگاهی محسود هم واقع می شد و بر ناملایمات تصبُر و تحمل را روا می داشت.

🔅آن ایام در مسجدجامع قدیمی دماوند با عمر نهصدساله اش دو نماز جماعت اقامه می شد.

شیخ احمد در همین شبستان اصلی و در محراب قدیمی نماز می خواند و بر همین منبر بلند سخن میگفت.این فضای نورانی وآن محراب گچبری شده ی بازمانده اززمان سلجوقیان و این منبر بزرگ چه خاطراتی از او دارند!!! در شبستان تابستانی ( کتابخانه فعلی) هم شیخ علی اکبر مقتدا فرزند فاضل حاج شیخ محمد حسین مقتدا اقامه جماعت می کرد.اگر چه بین این دو روحانی اختلافی نبود اما مامومین هر دو گهگاهی در رقابت با هم روزگار امامان خود را تلخ می کردند و این شیخ احمد وشیخ علی اکبر بودند که صبورانه و مهربانانه،اوضاع را به خوبی فیصله می دادند.

🔅سالیانی چند گذشت، روح شیخ احمد هم درنجف بود و هم دربروجرد! اما هم امر پدر و هم وظیفه تبلیغ ناس او را پای بند دماوند کرده بود.او که در بروجرد دروس عالی را می گفت اکنون در خانه اش برای تنی چند از طلاب درس می گفت و باحواریین و اصحابش حلقه انس و معرفت داشت.

🔅آن سال آخر،شنیده بود استادش سید
ابوالحسن اصفهانی عازم حج خواهد شد.او نیز سرازپانشناخته با جمعی از مردم دماوند عازم حج تمتع شد.در ایام تعویض پرده و گلاب افشانی خانه خدا،درکنار استادش حاضر شده بود و به توفیق الهی ودر معیت آقا سید ابوالحسن به داخل خانه خدا مشرف شد.گویا آنجا و درمکه جلوی استادش منبر رفته بود و دوباره دل از استادش برده بود.تشرفش به داخل خانه خدا همان و انقلاب روحی اش همان.

🔅گویا شیخ احمد فرد دیگری شده بود. همراهانش درآن سفر مانند حاج رحمت الله هاشمی ( والد حاج عیسی و حاج ابراهیم و حاج ولی الله) و حاج محمد آقایی ( والد حاج غلامعلی و حاج ابوالقاسم و حاج محمود و حاج باقر آقایی ) و دیگران همگی از این تحول روحی عجیب اوخبر میدادند.گویا از همان روزها حال و روز شیخ احمد عوض شده بود.دلش جای دیگری بود.پس ازچند ماه که به دماوند آمدند شیخ احمد از خواب و خوراک افتاده بود.تنش رنجور شده بود و برچهره متبسمش گرد و غبار غم و هجران بود.چهل روز بیشتر تاب نیاورد و مهمان خانه خدا به مهمانی صاحب خانه رفت و رخ در نقاب کشید.

🔅 تشییع جنازه

❇️قدیمی ها بالاتفاق گفته اند؛ روز تشییع جنازه او یک عزای عمومی به تمام معنا بود.کسی درخانه نمانده بود.همه آمده بودند.حتی یهودیان و خاخام های آنها باپرچم ونماد خودشان.زن و مرد بی تاب بودند.بی تابتر ازهمه آقاشیخ داود بود که باید بر پیکر فرزند دانشمندش نماز می گذارد.جمعیت بر سر وسینه و می زد می خواند:

▪️رفت ز دار فنا حجت الاسلام ما▪️

🔅پیکر پاکش را در ایوان قدیمی امامزاده سه تن( گلستان سعید) دفن کردند و در فراقش اشک ریختند و سوگ سرودند.

💠#«ابعاد زندگی شیخ احمد»#

🔺زندگی شیخ احمد کوتاه بود.از ۴۲ سال ( تا ۴۵ سال) عمرش بیشتر آن را در نجف و بروجرد بود.چندسالی بیش نبود که به دماوند آمده بود.عمرش کفاف نداد تا خاطرات بیشتری از او در یادها بماند..اما بر اساس آنچه از پیشکسوتان و قدیمی ها نسل به نسل نقل شده است چند محور اصلی را در شخصیت او می توان یافت:

❇️اول- علم و دانش سرشار…به اعتراف همگان او ازمقامات علمی والایی برخوردار بود.در جوانی استادان بزرگی را دیده بود.مصاحب دیرین سید بروجردی بود.در نجف و بروجرد مدرس سطوح عالی بود.در دماوند و در منزلش مجلس درس راه انداخته بود.معلوم بود از ابتدا شروع کرده است.چنانجه عمرش کفاف می داد چه بسا حوزه علمیه راتاسیس می کرد.

🔅دوم- معنویت و حالات عرفانی او- آنان که ازنزدیک و حتی دوران جوانی شان شیخ احمد را دیده بودند همه میگفتند او شخصیتی معنوی و روحانی داشت.اخلاقی بود.اهل سیروسلوک فردی وجمعی ومراقبت بود.درایام اعتکاف رمضانیه ودهه آخرماه رمضان مسجدجامع( مکان کلاسهای بسیج در طبقه بالا) بیتوته می کرد و یک دهه با حواریین خود به اعتکاف می نشست.منبرهایش معنوی بود،شاید همین روحیات معنوی اش بود که او را به مکه و خانه کعبه و داخل خانه کعبه کشاند.درلسان عامه مردم رواج داشت که میگفتند: شیخ احمد وقتی لبیک گفت..جواب لبیک را شنید و همین باعث تحول روحی او شد.

🔅سوم- او یک روحانی مبلغ دینی با سلاست بیان و فصاحت و بلاغت بود اما ویژگی ممتازه اش صراحت لهجه و صداقت درگفتار و امر به معروف و نهی ازمنکر بود.همین صراحت لهجه و رک و راست بودنش بر برخی خوش نمی آمد و آنها راناراحت می کرد و به عکس العمل وامی داشت اما او ازحرف حق خود کوتاه نمی آمد.

🔅چهارم- او در میان مردم بود.بامردم می زیست.او به خاطر مردمش دست ازشیرین ترین علایقش که درس و بحث و طی مراحل عالی علمی بود دست کشید و به میان قومش آمد و ساده و خاکی در میان آنها زیست و محبوب آنها شد.و سوگ و داغ مردم در تشییع او نشان از همین جایگاه داشت.

🔅پنجم- او خواسته دل خود را برخواسته پدر ترجیح نداد.رضایت خود را به پای رضایت پدر قربانی کرد.این یک راه میان بر برای طی مقامات بالای معنوی و حتی مادی و اعتباری است.چه بسا در نزد خدا همین کار شیخ احمد بر تمام درس وبحث واجتهادش بچربد و در روز قیامت وزنه ی این احترام به پدر در میزان اعمال او سنگینتر از همه اعمالش باشد.این درس مهمی برای همه ما بخصوص جوانان ما و خصوصا طلاب و دانشجویان است که مسیر معامله باخدا را از راه میان بر تذلل دربرابر والدین برگزینیم.