▫️ مشترکات فرهنگی
هم اینک مردمان قریب به سی روستای دماوند نه تنها به لهجه شیرین مازندرانی تکلم می کنند که همه آداب و رسوم، هنجارها و ارزشهای فرهنگ مازندرانی را از آن خود می دانند: با نوای «کتولی» مسرور و گاه محزون می شوند، داستان غم انگیز « طالب» را در سینه دارند و با اشعار «امیر پازواری» زندگی می کنند. کمتر زن و مرد میانسالی را می توان یافت که از اشعار حکمت آمیز امیر چند بیتی را از بر نداشته باشند و در خلوت خود زمزمه نکنند:
🔸امیر گِتِه که کاهنِه رِباط رِ کُورمِه
نِقره قَلِمدون، طِلا دِوات رِ کُورمه
شُوء نَخِتی، روزِ راحات رِ کُورمِه
بَمِردِ روزِ داد و بیداد رِ کُورمه
🔸امیر میگفت که کاروانسرای کهنه را می خواهم چه کنم؟
قلمدان نقره و مرکب (جوهر) طلا را می خواهم چه کنم؟
نخفتن شب و راحتی روز هنگام را می خواهم چه کنم؟
فریاد و فغان روز مردن را می خواهم چه کنم؟
🔸یا مرد دهقانی که از صدای خوشی بهره مند است، آواز سر می دهد:
بِلبِل میچِکا تِه تَن اتا مثقالِه
تِه مِثقالِ تَن هَمِه فِکرا خیالِه
هَر کی عاشِقی نَکردِه و مِردالِه
صَد سال دَئوئه و فِلَکِ حَمّالِه
✍«امیر پازواری»
🔸 ای بلبل! تن تو مثقالی بیش نیست، این مثقال تن تو نیز همه فکر و خیال است، هر کسی که عاشقی نکرده باشد مردار است، صد سال هم که زندگی کند حمال روزگار است.
🔘 نوروزخوانی نیز سنت دیرینه ای است که تا سالیان پیش در این روستاها رایج بوده و دوستداران فراوانی داشته است و اکنون هم اگر برای نوروزخوانان مازندرانی دل و دماغی مانده باشد، سری به این روستاها می زنند و شور و نشاط بهاری را با کشکولی از اشعار محلی و فارسی در روح و جان مردم تزریق می کنند:
بهار آمد بهار آمد خوش آمد
علی دُل دُل سوار آمد خوش آمد ….
🔸 گروه دو ـ سه نفره نوروزخوان، چون به در خانه ای می رسند، ابتدا نام صاحب خانه را می پرسند و فی المثل اگر نامش «قربان» باشد، برایش اینگونه آواز می خوانند:
مشتی قربونِ با خدا، ایشالا بوری کربِلا
دست رِ دَکِنی ِحنا
ریکا رِ هاکنی دوما …
نوروز سلطون بموئه ….
(ان شاء الله به کربلا بروی، دستت را حنا ببندی، پسرت را داماد کنی …)